یک عدد کاف

ف دات کاف

یک عدد کاف

ف دات کاف

درباره بلاگ
یک عدد کاف

اگر همین الان ضربدر بالا سمت راست را بزنید با احتمالی قریب به یقین تضمین میکنم که چیزی را از دست نداده اید
اینجا دغدغه نویس های یک عدد کاف است
یک عدد کاف که مینویسد شآید برای خودش...
ببخشید اگر پست ها را خواندید و چیزی دستگیرتان نشد
اینجا اصلا مخاطب محور نیست

آخرین مطالب
نویسندگان

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

ماه و ماهی
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی!
ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش ما را نخراشی
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست چه باشی،چه نباشی
علیرضا بدیع


ف.کاف
۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۲

باشد که باتقوا شوید

یا ایّها الّذین آمنوا کتبَ‌ علیکمُ الصّیامُ کما کتِبَ علی الّذین من قبلکم لعلّکم تتّقون (بقره/ 183)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید؛
روزه بر شما نوشته شد همان‌طور که بر پیشینیان شما نیز نوشته شده بود
 
باشد که تقوا پیشه کنید. 

لحن آیه آن‌قدر صریح و بی چون و چراست که حرص آدم درمی‌آید. «کتب علیکم الصیام...»؛
روزه برای شما نوشته شد! نه جای اعتراضی هست نه چون و چرایی.
نه کسی هست که بپرسم؛ کی نوشته؟ چرا نوشته؟ چرا نظر من را نخواسته وقتِ‌ نوشتن؟‌
چرا باید قبول کنم؟
می‌آیم که شاخ و شانه بکشم،‌ که اعتراض کنم، کولی‌بازی در بیاورم، 
که در بروم از زیر بار این تکلیف اجباری ... 
چرا باید زیر بار بروم توی این گرمای چهل و چند درجه، هفده هجده ساعت غذا نخورم، آب نخورم؟!
سرکش‌تر می‌شوم. آخر آیه اما دوباره توی گوش‌هایم زنگ می‌زند؛ «لعلّکم تتقون». 
کسی هنوز در منِ ‌سرکش هست که تا میآیم خط و نشان بکشم،‌ آب سردی بریزد رویم و دستم را بگیرد. کسی هست که دلش آدم‌شدن می‌خواهد. که مثل بچه‌مثبت‌ها زود رام میشود و قبول می‌کند این تکلیف را. کسی که  دلش بندگی می‌خواهد؛ که حرف‌گوش‌کن است هنوز‌.
حرف گوش کردم. یک‌ماه تمرین اجباری که وسط دفترم نوشته بودی را قبول کردم؛ نوشتم.
تو هم بیا و آقایی کن و آن ایهام و ابهام و شاید و امای «لعلکم» را بردار. 
بیا دفترهای مشق‌مان را چشم‌بسته خط بزن. قبول کن.
پشت‌بندش می‌گوید؛ «لعلّکم تتّقون». انگار گفته باشد؛ بلکه آدم بشوید؛ ادب بشوید.

 آدم‌مان کن...

ف.کاف
۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۹

از connect تا disconnect...

چشمت که به مانیتور می افتد و انگشتانت که تند و تند کلید های کیبورد را می پیمایند، خیلی وقت ها پشت شخصیت مجازی ات که پنهان می شوی، حواست پرت می شود که یک نفر از رگ گردن به تو نزدیک تر است، حتی وقتی که دلت را سپرده ای به پنجره های توی مانیتور...

از connect تا disconnect آنی به جز تقصیر نیست 

                                                     دلخوش به کردارم مکن چشمان من تطهیر نیست

چشم هاش
دل نوشت : گاهی این دل باید روضه ی حر بخواند برای خودش...
ف.کاف