یک عدد کاف

ف دات کاف

یک عدد کاف

ف دات کاف

درباره بلاگ
یک عدد کاف

اگر همین الان ضربدر بالا سمت راست را بزنید با احتمالی قریب به یقین تضمین میکنم که چیزی را از دست نداده اید
اینجا دغدغه نویس های یک عدد کاف است
یک عدد کاف که مینویسد شآید برای خودش...
ببخشید اگر پست ها را خواندید و چیزی دستگیرتان نشد
اینجا اصلا مخاطب محور نیست

آخرین مطالب
نویسندگان

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۱

غول بی شاخ و دم

کنکور از دور دقیقا مثل بک خط میماند 

یک خط قرمز که وسط سالهای جوانیت سر و کله اش پیدا میشود

یک خط قرمز که بی قید و شرط باید از آن بگذری

که هرچه نزدیکتر میشوی میبینی خط قرمز دارد بزرگتر میشود

که ناگهان پیش رویت با یک جاده ی قرمز مواجه میشوی

که آنقدر ها هم مثل یک خط صاف نیست

که پر است از پیچ و خم

فراز و فرود

امید و ناامیدی باهم سراغت می آیند

این جاده ی قرمز طبق قواعد مسخره ای تغییر ناپذیر است

به ناچار تو باید خودت را با آن وفق دهی

کنکور 

اسمش حتی برای من استرس زاست

کنکور را میتوان یک تورنمنت به حساب آورد یا حتی یک رینگ بکس

بکس مثال بهتری است

چون  از قبل میدانی وقتی وارد میدان شدی فقط مشت میخوری

باید آنقدر لفت رایت تمرین کنی قبلش

آنقدر عرقت در بیاید

آنقدر قبل از حریفت از مربی مشت بخوری

تا بتوانی توی رینگ ادامه دهی

چند ماهیست رسما دارم مشت میخورم

از خودم 

از آزمونهای کانون

از کتابهای تست

از تست

از تست

از تست

حالم را حسابی گرفته این کنکور

گاهی با خودم فکر میکنم  مگر چقدر یک طراح کنکور میتواند عقده ای باشد

و گاهی آرزوی یک رقیب به جای 450 هزار نفر

و گاهی تصور اینکه یک نفر مرا بیدار کند از خواب

بگوید همه چیز تمام شد

تو از این جاده به سلامت گذشتی

ای جاااااااان


پی نوشت:خدا جان

خودت میدانی چه دانشگاهی

و حتی چه رشته ای باید قبول شوم تا قدم از قدمی برای ایران اسلامی بردارم

خودت میدانی دانشگاه آزاد و رشته های پایین مرا ارضا نمیکند

خودت شنیدی امشب  به سید جمال و آن یکی شهید گمنامم 

عمو محمود و محمد جانم،حاج ابراهیم همت و حاجاقا امامی و صالحپور چه گفتم

خودت شنیدی 

خودت دیدی آن پر کبوتر که جلوی راه من سبز شد و ...

خودت شاهد بودی امشب سید جمال را بابا صدا زدم

گفتم برای من پدری کن

خودت شاهدی صبحها تا دم غروب توی کتابخانه با انبوهی از کتابها...

خداجان منو با این کتابای تست تنها نذار ):

{ و قُل ربِّ اَنزِلنی مُنزَلاً مُبارکا

و بگو پروردگارا مرا در منزلگاهى پر برکت فرود آر ... }

می شود لطفا یک جای پر برکت منزلم دهی ؟!

مثلا ؛جایی شبیه ِ آغوش  ِ خودت . . .

حسبنا الله و نعم الوکیل

ف.کاف
۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۶

یونس گمگشته بازآید...

ماهی ها بدونِ آب نمی میرند پـــرواز میکنند...

ماهی ‌ها، دست بسته هم که باشند در خاک نمی‌میرند!

پرنده می‌شوند!

تاریخ را پرواز می‌کنند

تصویری می‌شوند…با لباس‌های غواصی …

دعوتت میکنند به مراسمشان... 

تا به یاد بیاوری، چقدر در دریا زیسته‌ای و هیچ از ماهی‌ها نمی‌دانی

دعوتت میکنند تا میان آن همه هیاهو

میان آماج یاحسین ها و هر که دارد هوس کرببلا...

میان آن اشک های نه بر صورت که بر دل سوخته نشسته

میان آن بغض های فروبرده و ضربان قلوبی که همه به عشق یک آرمان به صدا در می آیند

سلام دهی بر غواصان کربلای 4 

بر دریادلان خط شکن...


سلام دهی به پیامبرانی که برایت پیام آورده اند

که 5 روز مانده به تولدت هدیه ات را میدهند

که 7 روز مانده به روز دختر برایت میشوند پدرانی آسمانی...

حالا میفهمم که آن نقل سفیدی که یکهو افتاد روی سرم

آن گلی که بین آن همه جمعیت دنبال دستان من میگشت

و حتی آن سربندی که یک تکه اش دلش میخواست مال من باشد

هیچ کدامشان بی دلیل گوشه ی اتاق من نیستند

حتی آن پوستر یونس گمگشته که کنار عکس سید جمال و حاج همت روی در کمد است

میخواهند هر روز جلوی چشمانم آن قولهایی که داده ام را یادآوری کنند

انگار که همه ی اینها اسناد عشق من به شماست

شاهدان شکوه شط عبور بابت سفیرانی که برایم فرستادید سپااااااااااااااااس

خداجان این روزها حال دلم بهتر از همیشه است...شکر

ف.کاف
۰۲ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۰

ره بر

خیلیا آقای ما رو نمیشناسن...

خیلیا هم با آقا مخالفن. یا حتی دشمنن. متاسفانه توهین هم میکنن و...

و احتمالا خیلی هم با این عده برخورد داشتیم و بحث کردیم...

یه سری معاند هستن (خودشون رو به خواب زدن و بیدار هم نخواهند شد!)

یه سری هم سَرِ دشمنی دارن شاید برای منافع خودشون یا هر چیز دیگه...

ما به این دسته ها کار نداریم...

چون به قول سید:

 سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد

آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد

ولی یه دسته دیگه هستن که فقط مخالفن!

همینجوری الکی! ژست روشنفکری!یا کلا عقیده ای ندارن! چون براشون مهم نیست...

نظر شخصی من اینه که با این افراد، نه بحث لازمه نه سند و مدرک و آیه قرآن و حدیث و... .

فطرت انسانی ما، آقا رو پذیرفته.

چون آقای ما یه آقای معمولی نیست.

چون فطرت، جانشین ولی خدا رو دوست داره!

دست بذاریم رو فطرت ها...

لازم نیست کار خاصی کنیم.فقط آقا رو همونطور که هست بشناسونیم...

نه اونطور که خودمون میخوایم!

یکی از مشکلات اینه که ما حتی بیشتر روی بعضی صحبت های آقا که منطبق با خواسته های خودمون هستن متمرکز میشیم.

افراطی نباشیم..آقا رو برای مُهر تایید عقاید خودمون نخوایم. 

ما باید مطیع آقا باشیم...آقا رو بدون سانسور قبول کنیم و تبعیت کنیم و بشناسونیم..

بیاید باور کنیم جنگ نرم اون چیزی نیست که ما بیشتر از مانور دادن روش خوشمون میاد.

اون چیزیه که بیشتر نیازه.

الان مسئله ولایت فقیهه.

فقط کافیه مسئله ولایت فقیه برای عموم مردم - فقط عموم مردم، نه نماینده مجلس و رئیس فلان اداره و وزارتخونه و.... - حل بشه.پذیرفته بشه..

اون وقته که پیش میریم به سمت جامعه ی آماده ی ظهور.

آقا رو بشناسونیم.. همونطور که هستن!

"این آقای ماست.. ما این آقا رو دوست داریم.. چطوره خوشت میاد؟"

مردم دل دارن دیگه!چیکار به بقیه ش داری؟


+ آقا جان، یک دنیا حسرت، بابت عمری که بدون عـــــشق شما گذشت...


ف.کاف