یا ایّها الّذین آمنوا کتبَ علیکمُ الصّیامُ کما کتِبَ علی الّذین من قبلکم لعلّکم تتّقون (بقره/ 183)
ای کسانی که ایمان آوردهاید؛
روزه بر شما نوشته شد همانطور که بر پیشینیان شما نیز نوشته شده بود
باشد که تقوا پیشه کنید.
لحن آیه آنقدر صریح و بی چون و چراست که حرص آدم درمیآید. «کتب علیکم الصیام...»؛
روزه برای شما نوشته شد! نه جای اعتراضی هست نه چون و چرایی.
نه کسی هست که بپرسم؛ کی نوشته؟ چرا نوشته؟ چرا نظر من را نخواسته وقتِ نوشتن؟
چرا
باید قبول کنم؟
میآیم که شاخ و شانه بکشم، که اعتراض کنم، کولیبازی
در بیاورم،
که در بروم از زیر بار این تکلیف اجباری ...
چرا باید زیر بار بروم توی این گرمای چهل و چند درجه، هفده هجده
ساعت غذا نخورم، آب نخورم؟!
سرکشتر میشوم. آخر آیه اما دوباره توی گوشهایم
زنگ میزند؛ «لعلّکم تتقون».
کسی هنوز در منِ سرکش هست که تا میآیم خط و نشان بکشم، آب
سردی بریزد رویم و دستم را بگیرد. کسی هست که دلش آدمشدن میخواهد. که مثل بچهمثبتها
زود رام میشود و قبول میکند این تکلیف را. کسی که دلش بندگی میخواهد؛ که
حرفگوشکن است هنوز.
حرف گوش کردم. یکماه تمرین اجباری که وسط دفترم نوشته بودی را
قبول کردم؛ نوشتم.
تو هم بیا و آقایی کن و آن ایهام و ابهام و شاید و امای «لعلکم»
را بردار.
بیا دفترهای مشقمان را چشمبسته خط بزن. قبول کن.
پشتبندش میگوید؛ «لعلّکم تتّقون». انگار گفته
باشد؛ بلکه آدم بشوید؛ ادب بشوید.
آدممان کن...