یک عدد کاف

ف دات کاف

یک عدد کاف

ف دات کاف

درباره بلاگ
یک عدد کاف

اگر همین الان ضربدر بالا سمت راست را بزنید با احتمالی قریب به یقین تضمین میکنم که چیزی را از دست نداده اید
اینجا دغدغه نویس های یک عدد کاف است
یک عدد کاف که مینویسد شآید برای خودش...
ببخشید اگر پست ها را خواندید و چیزی دستگیرتان نشد
اینجا اصلا مخاطب محور نیست

آخرین مطالب
نویسندگان

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۰۶

دعایی برای همه

دعایی هست برای همه ی آدمها

دعایی که برای همه ی آدمها،یک جورخوانده میشود...

دعایی از امام سجاد(ع) که حالِ آدم ها را خوب میکند

که سطر اولش به نظرم یکی از زیباترین شاهکار های ادبیِ عارفانه عاشقانست


إِلهی کَیْفَ أدْعُوکَ و أنَا أنَا وَ کَیْفَ أقْطَعُ رَجآئی مِنْکَ و أنْتَ أنْتَ ؟

خدایا چگونه صدایت کنم، در حالیکه من منم

و چگونه از تو نا امید شوم، در حالیکه تو تویی

ف.کاف
۱۶ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۳۱

صبح های بی تو...

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصَلّی وَتَقْنُتُ*1

سادگی ام را از کودکی به ارث برده ام
این شبها بعد از نماز مغرب و عشا کودک میشوم
دستم را روی رگ گردنم میگذارم تا لمست کنم  خداجان
میخواهم دستم را بگیری
خودمانیم انگار دوست داری مرا همیشه گنه کار ببینی!
خودت می دانی گاهی نمی خواهم
ولی می شود 
مثل همین امروز نماز صبح!
بیا و خودت خدایی کن
به لیست نماز صبحهای نخوانده ی من چیزی اضافه نکن ):


*1 سلام بر تو  هنگامی که نماز می خوانی و قنوت می کنی (زیارت آل یاسین)

 

 

ف.کاف

  • گر برانی نرود ور برود بازآید/سعدی

وقتی یک نفر پیدایش شود که توی چشمان مامانت زل بزند بگوید دخترت را دوست دارم

وقتی آن یک نفر پسرداییت باشد و قبلا هم زنداییت زنگ زده خانتان تا موضوع را گوشزد کند

وقتی زنگ میزنند به خواهرت تا واسطه شود 

بلکه پا در میانی کند

وقتی میگوید منتظر میمانم کنکورش را بدهد

 حتی منتظر میمانم دکترایش را هم بگیرد

پسرداییت میگوید هر چیزی بخواهد برایش فراهم میکنم

همه ی آن چیزی که از زندگی انتظار دارد

وقتی هرچه دختر معرفی میکنند به پسردایی

پایش را توی یک کفش کرده که یا دختر عمه یا هیچکس

انگار یک سطل آب یخ رویت خالی کرده اند

شوکه میشوی

اولش به نظرت شوخی میکنند

بعد دقیقتر که میشوی میبینی یک کمدی درام تلخ است

بعد هرچه سعی میکنی تا به احساسات پسر داییت احترام بگذاری 

نمیشود که نمیشود

مبهوت میمانی که دوتا آدم که توی دو دنیای متفاوتند

که لهجه هاشان 

سنشان 

فرهنگ خانواده هاشان 

سلایقشان 

تفکراتشان سیاسی مذهبی شان

 درسخواندنشان 

تیپشان همه و همه با هم فرق میکند 

چطور میشود عاشق هم شوند

این موضوع برای هر دختر 17 ساله ای غیر قابل هضم است 

دلم میخواهد همین الان زنگ بزنم به پسر دایی 

بگویم خودت را و وقت و پولت را درگیر من نکن 

این یک اصل تغیر ناپذیراست که تو تا ابد فقط برای من پسردایی باقی میمانی

فقط و فقط یک پسردایی...

بگویم اوج نامردی بود 

تمام آن بلند شدن ها جلوی من 

تمام آن لطف هایی که توی فوت پدربزرگ  و قبل تر به من میکردی

آن فلش خریدن ها

کادو های تولد و... 

به خاطر خودم و نسبت فامیلیمان نبود

به خاطر خودت و توهماتی که توی مخ فندقی ات داشتی بود

دلم میخواهد بگویم دوست ندارم به من نزدیکتر شوی 

داد بزنم سرش بگویم

مگر دوست داشتن یک طرفه را اسمش را میشود گذاشت عشق

من با تو خوشبخت نمیشوم آقای خوشخیال

بعد قطع میکنم

خودش را با هرآنچه در مورد من فکر کرده با بوق بوق بوقهای تلفن رها میکنم

...

اصلا دوست داشتن باید قشنگتر از این حرفها باشد...باید ساده و بی تکلف باشد

من به نقطه ها اعتقاد عجیبی دارم..

به نقطه های شفافی که گاهی می افتند توی مردمک چشم ها...

به نقطه های سیاهی که می افتند توی سفیدی دل ها...

ونقطه های سفیدی که توی سیاهی قلب ها...

به اعتقاد من همه چیز از یک نقطه شروع میشود...

یک کوه بزرگ ازیک نقطه ی کوچک آغازمیشود..ازیک سنگ ریزه.

نقطه ی عشق بعضی ها توی خیابان ست

بعضی ها توی مسجد

بعضی ها توی یک مهمانی

توی دانشگاه 

توی فضای مجازی حتی

نقطه ی عشق ،یعنی نقطه ای که درآن عشق مثل یک ماهی قرمزکوچک

سرمیخورد توی یک حوض آبی فیروزه ای.

یعنی نقطه ای که آدمها میفهمند همدیگر رادوست دارند.عاشق همند.

هعیییییییییییییییییییییی

نقطه ی عشق من اما هنوز شروع نشدست

آهای عالم و آدم این را بفهمید

خواستگاری از 17 ساله های کنکوری اکیدا ممنوع!!

پ.ن :خدا جان میشود معجزه کنی قبل از کنکور یک جوری از من منصرف شود

حال دلم شبیه مادری شدست  که پسرش را فرستاده جبهه

که سردرگم است،که نمیداند پسرش کجاست ...

غوغاست توی دلم،انگار نمیدانم سرنوشت دارد کجا میبرد مرا

انتظارِ توام با شور و شوق توام با نگرانی 

و همراه با آرامش و احساس امنیت به خاطر خالقی که مرا میبیند

و تکیه گاه هایی که توی زندگی دارم 

خداجان بابت مادر و پدری که خوب میدانند چطور باید به قضیه نگاه کنند...

چطور باید با من برخورد کنند

چطور باید جواب پسر دایی را بدهند سپاااااااااس

ف.کاف