یونس گمگشته بازآید...
ماهی ها بدونِ آب نمی میرند پـــرواز میکنند...
ماهی ها، دست بسته هم که باشند در خاک نمیمیرند!
پرنده میشوند!
تاریخ را پرواز میکنند
تصویری میشوند…با لباسهای غواصی …
دعوتت میکنند به مراسمشان...
تا به یاد بیاوری، چقدر در دریا زیستهای و هیچ از ماهیها نمیدانی
دعوتت میکنند تا میان آن همه هیاهو
میان آماج یاحسین ها و هر که دارد هوس کرببلا...
میان آن اشک های نه بر صورت که بر دل سوخته نشسته
میان آن بغض های فروبرده و ضربان قلوبی که همه به عشق یک آرمان به صدا در می آیند
سلام دهی بر غواصان کربلای 4
بر دریادلان خط شکن...
سلام دهی به پیامبرانی که برایت پیام آورده اند
که 5 روز مانده به تولدت هدیه ات را میدهند
که 7 روز مانده به روز دختر برایت میشوند پدرانی آسمانی...
حالا میفهمم که آن نقل سفیدی که یکهو افتاد روی سرم
آن گلی که بین آن همه جمعیت دنبال دستان من میگشت
و حتی آن سربندی که یک تکه اش دلش میخواست مال من باشد
هیچ کدامشان بی دلیل گوشه ی اتاق من نیستند
حتی آن پوستر یونس گمگشته که کنار عکس سید جمال و حاج همت روی در کمد است
میخواهند هر روز جلوی چشمانم آن قولهایی که داده ام را یادآوری کنند
انگار که همه ی اینها اسناد عشق من به شماست
شاهدان شکوه شط عبور بابت سفیرانی که برایم فرستادید سپااااااااااااااااس
خداجان این روزها حال دلم بهتر از همیشه است...شکر